قدس آنلاین - سید محمد غرضی برای انتخابات ریاست جمهوری سال 96 اعلام نامزدی کرد. این خبر را رسانه های داخلی منتشر کردند تا ایرانیان سال آینده نیز مناظره های انتخاباتی داغی را پیش رو داشته باشند. او می گوید: برای انتخابات سال آینده ریاست جمهوری میآیم و برنامههایم را در یک کتاب منتشر میکنم.
امر خدایی
سیدمحمد غرضی با نامزدی در انتخابات سال 92، همه را غافلگیر کرد.
به گفته خودش، از رد صلاحیت شدن هم، نگرانی و ترس نداشت و وقتی که تایید صلاحیت شد، آن را امری خدایی توصیف کرد. هرچند در یکم خرداد 92 به رسانه ها گفت که با شعار "دولت ضدتورم" 55 میلیون رای می آورد، اما در پایان رای گیری، نفر آخر شد، با حدود 500 هزار رای.
او اما بعدها عدد و رقم هزینه کرد انتخاباتی اش را به رسانه ها داد و گفت که سرجمع، 59 میلیون تومان در انتخابات هزینه کرده و در تحلیل رای نیاوردنش نیز گفت: گرچه در انتخابات سال 92 آقای روحانی به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد اما همه می دانیم او با آرای خودش انتخاب نشد بلکه زمانی که آقایان هاشمی، خاتمی و سیدحسن خمینی به کمک او رفتند او رای آورد.
داستان مبارزه
غرضی پیش از پیروزی انقلاب چه بسا بیش از غرضی پس از آن، داستان و ماجرا داشته باشد. خودش درباره آن سال های دور می گوید: من با محمد حنیفنژاد، سعید محسن، اصغر بدیعزادگان و مهندس لطفالله میثمی و آقای ربانی همسن و سال هستم و در سالهای ٢٩ تا ٤٢ خیلی با هم نزدیک شدیم. در ماجرای ١٥ خرداد این ها یکدیگر را پیدا کردند. دعوای من با اینها این بود که میگفتم آن کسی که توانسته است ١٥ خرداد را به وجود بیاورد در تاریخ بینظیر است. شما میخواهید چه کار کنید؟ محمد حنیفنژاد تعبیر سنگینی داشت و البته سن ٢٥ سالگی او بود. او میگفت این آمریکاییها نمیتوانند عکسبرداری کنند و ببینند در مغز (امام) آیت الله خمینی چیست. من میگفتم که درست است اما بیا و ببین ١٥ خرداد چه اتفاقی افتاد.
گفت هر سه نفرشان
او از ایرانی هایی است که در سال های مبارزه به کمپ فتح فلسطینی ها آمد وشد دارد. به قول خودش، معجون شلوغی که آدمهای زیادی آنجا رفت و آمد داشتند. در آن سال ها او و محمد منتظری و علی جنتی یک گروه هستند که با یکدیگر همهجا می رفتند. در همان سال ها سفری هم به لیبی دارند. خودش چنین روایت می کند: محمد منتظری نتوانست بیاید لیبی که من و علی جنتی رفتیم. حرفی که بین ما و قذافی رد و بدل شد، این بود که انقلاب ایران برخاسته از مردم است و اینکه شاه وابسته به مردم نیست. قذافی میگفت شما این وسط چهکاره هستید؟ ما هم میگفتیم که جزو مردم هستیم، تاییدیه هم داشتیم. یک صبح تا ظهر با قذافی صحبت کردیم. ... در نزدیکی های پیروزی انقلاب اسلامی نیز از سوی احمدآقا ماموریت دارد که به دمشق و نزد رییس جمهور حافظ اسد برود. پرواز انقلاب که پاریس را به سوی تهران ترک می کند او هم روانه سوریه می شود. ماموریت این است: اگر هواپیمای امام و یاران در تهران ننشست، در سوریه بنشیند. پس از پیروزی، غرضی سپس 8 اسفند پا به خاک ایران می گذارد.
ماجرای پسر آیت الله طالقانی و زندان
پس از پیروزی انقلاب به بیت حضرت امام در قم می رود.... روزهای پر التهاب اول انقلاب ... گویا در همان روزهاست که زندانی می شود. به گفته خودش، اولین انقلابیای که پس از انقلاب زندانی شد! ماجرایی که ریشه اش به پسر آیت الله طالقانی باز می گردد.خودش چنین روایت می کند: مجتبی طالقانی در جریان منافقین طرف تقی شهرام رفت. تقی توانست مجتبی را سمت خودش بکشاند. در تصفیه داخلی سازمان، آقا مجتبی دو نفر از خواهران فراز را کشته بود. مسموم کرده بود. مدعیان خونشان هم هستند. بچهها در تهران میبینند که مجتبی دارد میرود، او را میگیرند و به سپاه پاسداران تحویل میدهند. من هم او را به زندان انداختم. دو پسر آقای طالقانی آمدند و پرسیدند مجتبی اینجاست؟ گفتم بله. راه افتادیم با هم به خانه آقای طالقانی رفتیم. او گفت که مجتبی ٢٠ روز است که خانه آمده است و تازگی ها نماز هم میخواند. گفتم ما فکر نمیکردیم او برگشته است و او را جزو منافقین میدانستیم. شب عجیبی بود. محکوم به اعدام بودم چون پسر آقای طالقانی را گرفته بودم. در یک سرسرایی راه میرفتم. با خود گفتم امشب من کشته میشوم. نمیگذاشتند از خانه آقای طالقانی بیرون بروم. وقتی آن اتفاق افتاد به نماز جمعه آمد، کشور به هم خورد. به من گفتند، بگو مجتبی را بیاورند و تو هم برو. آقای طالقانی مرا تحویل دادستانی داد و من به زندان رفتم. صبح از خانه طالقانی به زندان دژبان رفتم. خوابیده بودم که آمدند و مرا آزاد کردند. گویا صبح که روزنامهها را برای امام میبرند، میبینند نوشته؛ پسر طالقانی را گرفتند، بعد میفهمند که مرا هم گرفتهاند. امام میپرسند: غرضی کیست؟ میگویند حیدری-نام مستعار- خودمان است. هنوز نگفته، امام به آقای اشراقی دستور میدهند که من را آزاد کنند. امام خیلی قوی بود. وقتی که رفتم به من گفتند که امروز اگر احمد را هم بگیرند من هیچ چیز نمیگویم و شما هم هیچ چیز نگو. گفتم چشم. به من گفتند نزد آقای بهشتی بروم و از او بخواهم که آقای طالقانی را که قهر کرده بیاورد.
عفاالله ما سلف
غرضی ماجرای دیگری را هم درباره مرحوم آیت الله طالقانی به یاد می آورد. روزی که خبرگان قانون اساسی تشکیل شد و او هم دعوت بود. غرضی درباره آن روز می گوید: آقای طالقانی و آقای منتظری روی ورودی مجلس قدیم یک فرش انداخته بودند و دو نفری نشسته بودند. روی زمین نشسته بودند. آقای طالقانی که مرا دید بلند شد و روبوسی کرد و گفت: عفاالله ما سلف. من هم گفتم آقای طالقانی –لااقل- آیهای بخوانید که در سوره توبه نباشد.
آرپی جی های حافظ اسد
از بهمن ٥٨ تا تیر ٦٠، یک سال و نیم استاندار خوزستان است. روزهای تجاوز ارتش صدام و همان روزهایی که غرضی درباره اش می گوید:
اگر یک آرپیجی در خرمشهر داشتم خرمشهر سقوط نمیکرد. خیلی به بنیصدر التماس کردیم اما آنها ندادند. بنیصدر به حرف امام گوش نمیکرد.
عرصه را چنان بر استاندار جوان تنگ می کنند که ناچار می شود از رفاقت اش با حافظ اسد استفاده کند و یک پیک بفرستد تا 5 آرپی جی هفت از دشمق بگیرد. آرپی جی هایی که در شکسته شدن محاصره سوسنگرد نقش دارند. خودش می گوید: من ارتباطم با آقای حافظ اسد را حفظ کرده بودم. کفاشزاده را نزد اسد فرستادم و او به ما آرپیجی داد. من هم به جایش به او نفت دادم.
خبرنگار در این جا می پرسد: شما بدون مصوبه دولت نفت را به اسد دادید؟
غرضی در پاسخ می گوید: بله، اختیاراتش را داشتم. امام (ره) هم پشتیبان بودند. اسد بزرگترین حامی ما بود. هوا، زمین و دریا را به سوی عراق بست و لوله نفت ۳۰۰ هزار بشکهای را به سمت عراق قطع کرد.
دیدگاه ها
سیدمحمد غرضی به اندازه یک کتاب و چه بسا بیشتر، حکایت و ماجرا دارد.
از ماجرای گرفتن حکم راه اندازی سپاه پاسداران از حضرت امام تا رخدادهای حضور در دو دولت به عنوان وزیر نفت و وزیر پست و تلگراف و تلفن. ... از چند بار معرفی شدن به عنوان نخست وزیر و رای نیاوردن تا درگیری اش با هفته نامه "صبح" که خودش معتقد است: من در دادگاه تبرئه شدم ولی روزنامهها و خبرنگاران نوشتند که او تبرئه شد. تا ... اما به عنوان حسن ختام، گزیده ای از برخی دیدگاه های او را در این سال ها می خوانیم. ...
+دولت روحانی و رای مردم حاصل تلاشهای هاشمی است. روحانی تربیت شده هاشمی است.
+احمدی نژاد ضربهای که زد، نه به کشور و انقلاب بلکه به خودش بود.
+محسن هاشمی - فرزند آیتالله هاشمی رفسنجانی - 20 سال دیگر در این کشور رئیسجمهور میشود!
+تهران را انشاءالله به شش استان تبدیل کنیم تا به یک شهر غیرقابلکنترل تبدیل نشود. من از اینکه تهران یک روز به مکزیکوسیتی تبدیل شود میترسم که در آن آدم کشته شود و کسی مطلع نشود.
+مردم حق دارند درباره سیاستمداران جوک بسازند.
+من سالها شعار دادهام که در ایران چپها نمیتوانند دولت نگهدارند و راستها نمیتوانند مردم را نگه دارند.
+تولید از میان رفته و سود پول به بالای 25 درصد رسیده است و بانکها در سود شما شریک هستند. خداوند ربا را حرام کرد و این روش بانکها از رباخواران یهودی نیز بدتر است.
+صداوسیما حرفهای یکطرفه میزند. صداوسیما با این شیوه، نه فرهنگساز است و نه تمدنساز.
نظر شما